از ناپایداری دنیا همین بس که وقتی از کارت استعفا می دهی هنوز نیم ساعت نگذشته آگهی استخدام جایگزینت را برای فردا سفارش می دهند.
از ناپایداری دنیا همین بس که وقتی از کارت استعفا می دهی هنوز نیم ساعت نگذشته آگهی استخدام جایگزینت را برای فردا سفارش می دهند.
آدم ترسویی هستم که به هر بن بستی که می رسم آرزو می کنم کاش اصلا آن راه را نرفته بودم که به دیوار برسم. مثلا وقتی رئیسم دعوایم میکند آرزو میکنم کاش هیچوقت به این شرکت نمی آمدم. وقتی توی درسهای دانشگاه کم می آورم با خودم می گویم کاش هیچوقت دانشگاه نمی رفتم.
یا اینکه کاش هیچ وقت با تو آشنا نمی شدم که دوستت داشته باشم.
یا اینکه کاش هیچ وقت به دنیا نمی آمدم...
+ من عوض شدم؟
- آره.
قلبم ریخت. نه. تمام وجودم فرو ریخت. من عوض شدم؟ چطور شدم؟ بد شدم؟ خودخواه شدم؟ مغرور شدم؟ از کی؟ از کجا؟ از لحظه ای که اینو بهم گفت تا الان هی دارم فکر می کنم. دیوانه وار خودم را با خودم مقایسه می کنم. ولی با کدام خودم؟ خودِ یک ماه پیشم؟ دو ماه؟ شش ماه؟ افکارم را غربال می کنم. جدیدها را با قدیمی ها مقایسه می کنم. می بینم ضعیف تر شدم. قوی تر شدم. چیزهایی را یاد گرفتم. چیزهایی را فراموش کردم. تاثیرات زندگی. اما نمیدانم کدام یک تغییرم داده. کدام باعث شده نزدیکترین کسی که افکارم را روز و شب با او در میان می گذاشتم به من بگوید عوض شدی. حالا تا یک سال برای من بهانه بیاور که ناخودآگاه است تغییر. که ناگریز است تغییر. من نمیخواهم و نباید تغییر کنم.
عادت کردیم رویا ببافیم. لعنت به رویا بافی که مدام تو را از جایی که هستی میراند. لعنت به رویا بافی که نمیگذارد هیچ کجا احساس آرامش کنی.