هم اتاقی های من
يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ب.ظ
من یک تخت در اتاقی هشت تخته یک پانسیون دارم.
شش هم اتاقی دارم. یکی از تخت های اتاق هنوز به اجاره نرفته و خالی است. می خواهم در مورد دخترانی بنویسم که حدود دو و نیم ماه با آن ها زندگی کرده ام. بیشتر هم تاکیدم روی دو نفر از آن هاست که با هم، هم شهری هستند و از دوران کارشناسی تا الان که ترم های آخر کارشناسی ارشدشان را میگذرانند با هم هستند. فقط سبک زندگی شان را تشریح می کنم و تناقض هاشان را. اسم های مستعار زیادی دارند و منبع در آمدشان پسر هایی ست که توی خیابان با آن ها آشنا می شوند. اعتقاد دارند که به علت شکست عشقی های مداوم و ضربه هایی که از پسر ها خورده اند سخت ترین زندگی را دارند و باید از این طریق انتقامشان را بگیرند. تفریحشان اتو زدن است. روزهای اولی که آمده بودم از اینکه اینقدر راحت و فراوان الفاظ رکیک را به کار میبرند شوکه شده بودم. هیچ وقت کتاب نمی خوانند و تا وقتی کسی آن ها را دعوت نکند فیلمی نمی بینند. انجام پایان نامه شان را به بیرون سپرده اند. عمل زیبایی انجام داده اند و اولین مشخصه هر فرد را برای توصیف "دماغ" او می دانند. آرایششان همیشه کامل است. خوش لباس و زیبا هستند و امکان ندارد وقتی بیرون می روند با چندین پیشنهاد دوستی برنگردند. بعد از هر قرار هم با دستهایی پر از لوازم مورد نیاز اعم از خودنی پوشیدنی یا بهداشتی برمیگردند. با اینکه همیشه حواسشان هست که با بهترین آرایش ظاهر شوند اما به سلامتیشان اهمیتی نمی دهند. غذاهایشان همیشه چرب است و میوه و سبزیجات نمی خوردند و لکه های پوستیشان را ترجیح می دهند با آمپول های ویتامینه و کرم پودر برطرف کنند. وقت مریضی به خاطر حق ویزیت پزشک به دکتر نمیروند. چند شب پیش هم مـ.ست به اتاق برگشتند و من از رفتارهای کنترل نشده شان چند ساعتی به پناهگاهم، پشت بام پناه بردم. یکبار یکی شان داشت با من در مورد گلـ.شیفته بحث می کرد که خوب نیست یک زن ایرانی اینجور عفتش را زیر سوال ببرد و می گفت مدام زیر پست های اینستاگرامش فحش می نویسد. روی گوشی هاشان نرم افزار اذان گو نصب است و وقتی صدای اذان پخش می شود مقید هستند که صدای موزیکشان را قطع کنند. کنار تختشان تسبیح و ذکر شمار دارند و قبل از خواب ذکر می گویند. یک کتابچه زیارت عاشورا هم چند وقتی ست که یک نفرشان کنار بالشش می گذارد. قسم هایشان: به امام رضایی که به زیارتش رفتم، به دو دست بریده ابوالفضل و از این دست قسم ها است. من فقط می توانم با یک بعد از شخصیتشان کنار بیایم و واقعا نمی توانم کل شخصیتشان را یکجا درک کنم.
+شبیه انشا شد این نوشته.
۹۵/۰۳/۰۲
من فکر کردم پسرید!
آخه کافی شاپ رفتین کار کردین واسه اون این فکرو کردم :|
همه آدما تعدد شخصیت دارن، ولی خب اونایی که یکرنگن همه این تعداد شخصیت هاشون عین هم میشه!