دارم توی دروغ گفتن ماهر میشوم. به تو بیشتر از همه دروغ میگویم چون تو دورتر از همه ای و دروغ هایم را راحتتر باور میکنی. به تو میگویم حالم خیلی خوب است. سفر خوش گذشت. اوضاعم عالیست و در فکر انجام کارهای تازه ای هستم. نمیگویم مادرم از من متنفر است. نمیگویم چقدر به ناامیدی هایم فکر میکنم. نمیگویم چقدر تنهام. نمیگویم شبها به جای تخیل کردن آرزوهایم به این فکر میکنم که وقتی بمیرم چند نفر باخبر میشوند و چند نفر ناراحت میشوند. از دروغ گفتن خسته نمیشوم. وقتهایی که حقیقتِ دلتنگی هایم را با آدم ها درمیان میگذارم چیزی نصیبم نمیشود. این روزها کسی حوصله شنیدن دردهای یک دختر غمگین را ندارد. آدمها دور میشوند از من. یاد گرفتم دروغ بگویم تا حداقل چند نفری را اطراف خودم نگه دارم. دنیای دروغینم آرام است. من دروغ را دوست دارم.