عقده هاى بدخیم

|عقده هایی که با نوشتن باز می شوند|

عقده هاى بدخیم

|عقده هایی که با نوشتن باز می شوند|

لطفا اینجا را نخوانید

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ب.ظ

از سال 90 می نویسم. همان وقتی که فکر می کردم آنقدر حرف های نگفته ام زیاد شده که باید آن ها را جایی تخلیه کنم. آن زمان دغدغه هایم چیزهای دیگری بود. هنوز حمایت و محبت خانواده ام را داشتم و امیدوار بودم. زندگی در مرحله و زمان خودش سخت بود ولی می گذشت. امیدوار بودم و سرخوش. دنبال کشف خودم بودم. کشف دنیای اطرافم. کشف آدم ها. عشق هنوز برایم معنی پیدا نکرده بود. روی برگهای خشک دانشگاه راه می رفتم و شعر می گفتم. در راه خانه رویا پردازی می کردم. شب ها تا دیروقت کتاب می خواندم و می نوشتم. خوب می نوشتم. مدام می نوشتم. کم کم روزها که سخت تر شد و خواب شب ها چیزی برای فرار از فکرهای غوطه ور در ذهن، کم نوشتم. قلمم ضعیف شد. ماه ها چیزی نمی نوشتم و وقتی می خواستم بنویسم ذهنم خالی می شد. حالا هم فقط درد و رنج هایم را تایپ می کنم. راستش نوشتن در اینجا را دوست دارم اما از اینکه کسانی هستند که این کلمه ها را می خوانند خجالت می کشم. از اینکه بار غصه هایم را روی دوش آن ها می گذارم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۹
رضوان ــ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.