عقده هاى بدخیم

|عقده هایی که با نوشتن باز می شوند|

عقده هاى بدخیم

|عقده هایی که با نوشتن باز می شوند|

فراموشی در اواسط دهه بیست زندگی

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۱۵ ب.ظ

قضیه از این قرار است که دارم تمرکزم را از دست می دهم ( از نوشتن این که دارم حافظه ام را از دست می دهم می ترسم ولی حقیقت همین جمله بین دو پرانتز است ). چند روز پیش وقتی کارتم را به ماهی دادم تا همراهش باشد رمزش را به او گفتم و شب بعدش وقتی توی مغازه ای کارت کشیدم و رمزی که به ماهی گفته بودم را وارد کردم برایم نوشت رمز اشتباه است. دقعه دوم هم امتحان کردم و باز هم همین را گفت. با خودم فکر کردم شاید دستگاهشان مشکلی دارد یا کارتم خراب شده. اما روز بعد هم توی عابر بانک بعد از اینکه برای بار سوم رمزم را وارد کردم غیر فعال شد. تا اینجای داستان هیچ حسی نداشتم. اما از وقتی امروز صبح توی آسانسور مثل آدم شوک زده رمز صحیح کارتم را یادم افتاد تا همین الان حس وحشت دارم. عددی که این چند روز وارد می کردم رمزی بود که موقع افتتاح حسابم در 18 سالگی انتخاب کرده بودم که یکی دو سال بعد تغییرش داده بودم به رمز کنونی. حالا چند سال است که رمزم همان است و فقط همین یک حساب را هم دارم. اینکه چطور خاطره این چهار - پنج سالی که با این عدد خرید می کردم اینقدر شدید از خاطرم رفته باشد مرا حسابی می ترساند. از گفتنش به بقیه هم ترسیدم. از تاسف خوردن دیگران یا نگاه های متعجب. فراموشی های غیر از آن هم بوده؟ معلوم است! اما به این ترسناکی ... نه ...


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۰
رضوان ــ

نظرات  (۳)

۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۳۲ زین العابدین
من خودم رکورددار فراموشی ام عادت دارم همیشه کیفم دستم باشه یه بار رفته بودم مسجد کیف نبرده بودم بلند که شدم حواسم نبود کیسه کفشای یه یارو رو برداشتم با خودم بردم به حساب اینکه کیفمه می خواستم از مسجد برم بیرون یارو از پشت داد زاد آقا شما! حالا کفشای خودمم پام بود کفشای اینم دستم بود هیچ جوره نمی شد توجیهش کرد که مثلا اشتباه شده و این صوبتا, یه پیرمرد وساطت کرد نجاتم داد بعد من اصلا خجالت و این چیزام که حالیم نیست شما دویست هزارمین نفرید که این خاطره رو براش تعریف می کنم :)
پاسخ:
عجب وضعی بوده :))
باز خدارو شکر به خیر گذشت :))
۱۰ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۹ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حق داری، آدم یه لحظه می ترسه
من خیلی این حسو‌ تجربه کردم، چون حافظه ام رو از دست دادم و‌همچنین تمرکزم رو. البته بابت یه سری دارو بود
پاسخ:
ترسناکه
حالا نمیشه اسمش رو فراموشی گذاشت، بیشتر بهتون میاد ذهن درگیر و آشفته آی داشته باشید تا اینکه فراموشکار.
واسه همه پیش میاد، چیزی خاصی نیست..
یه مشت کشمش، چند دانه خرما و تنفس صبحگاهی (قبل از طلوع آفتاب) در هوای آزاد رو توصیه میکنم
:)
پاسخ:
ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.