عصبانی ام
به طرز بیمارگونه ای از همه بریدم. دلم میخواهد فقط و فقط برای خودم باشم. تمام وقتم مربوط به خودم باشد و هرکاری که میخواهم انجام دهم. ولی آنقدر درگیرم کردند که حتی نصف روز را هم برای خودم ندارم. اطرافیان جوری رفتار میکنند که انگار کارهایی که برایشان انجام میدهم وظیفه من است و نه لطفی که در حقشان دارم. وگرنه میتوانم راحت بگویم نه من همراهتان نمی آیم و برای فلان کار وقت ندارم و خودت هم میتوانی انجامش بدهی. از همه چیز جالبتر اینکه همه این خدمات ارزنده! من فراموش میشود و در نهایت میگویند بود و نبود تو برای ما هیچ فرقی ندارد و اگر هم نباشی چیزی عوض نمیشود و فقط فلانی جایش خالی که چقدر کارها میکرد و مدام یادش میکنند. بعد چه اتفاقی می افتد؟ چند دقیقه بعد صدایم میزنند که بیا ببین این مسئله چطور حل میشود و فلان سایت چطور کار میکند و برای بهمان چیز نظر بده.
جدیدا بیشتر از اینکه غمگین باشم عصبانی ام. عصبانی از خودم که چرا زودتر دل نمیکنم و بروم و عصبانی از بقیه که با رفتار های چندگانه شان مرا توی حالت بی وزنی نگه داشته اند. که ادعای دوست داشتن دارند و مرا با رفتارهایشان میرنجانند.