2
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ق.ظ
اولین بار که اسمت را بلند گفتم قلبم تند تر از همیشه زد و نفسم بند آمد. انگار که تو را روبرویم می دیدم. انگار که تو از نقطه مقابل من در دنیا پرواز کرده باشی و روبروی من فرود آمده باشی. حس می کردم راز بزرگی را فاش کرده ام و حالا دیگر نمی توانم مخفیانه به تو فکر کنم و شب تا صبح خواب صدایت را ببینم. بعدتر که از شوکِ نامِ تو بیرون آمدم تا به الان، دلم می خواهد تمام روز را با اسمت آواز بخوانم.
۹۴/۰۹/۰۲