عقده هاى بدخیم

|عقده هایی که با نوشتن باز می شوند|

عقده هاى بدخیم

|عقده هایی که با نوشتن باز می شوند|

.

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ


هوا کمرنگ است. دیروز هم کمرنگ بود. و هفته ی پیش. و ماه پیش تر. اما امروز از همیشه کمرنگ تر بود. از آن ساعت هایی که باید به سکوت خانه گوش کنی و موومان سوم سمفونی مردگان را بخوانی و ارغوان قربانی را صدبار گوش کنی. مامان ظرف میشست و از من عصبانی بود. امروز به من گفته بود همه به فکر تو ایم و من گفته بودم همه فقط به فکر خودشان اند. سکوت برای من دلچسب است اما سکوت امروز عذاب آور بود. چون میدانم مامان از من توقع دارد حرف بزنم و شاد باشم. که نمی توانم. هیچ وقت نتوانستم. سکوت خانه امروز خاکستری بود و من این را می دانستم که به ریحانه گفتم میشود بیرون نروی؟ و او گفت نه. نشستم کنار مامان. توی دلم بهش گفتم متاسفم دختر دلخواهت نشدم. متاسفم که منو دوست نداری. متاسفم که نمیتونم خودمو عوض کنم. بعد بلند شدم تا بیایم بنویسم که امروز چقدر هوا کمرنگ بود.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۸
رضوان ــ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.