شاعری بازی خیال انگیز نور و سایه است
يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ب.ظ
من یک دیوانه تمام عیارم. امروز یه جای نگاه کردن به تخته کلاس و گوش دادن به آموزش ها تمام مدت با چشمان خیره به آفتاب دم غروب نگاه میکردم که از پنجره روی صورت استاد افتاده بود. آفتاب تند و زرد رنگ روی نیمه چپ صورت استاد جوان را روشن کرده بود و زیر استخوان گونه اش و فرو رفتگی چانه اش تبدیل به پرتگاه های سایه ای شده بود. هرچند ربع ساعت بعد که آفتاب رفت مجبور شدم با بیمیلی نگاهم به طرف تخته کلاس برگردانم و یادداشت بردارم.
۹۴/۰۷/۱۲